مستند «میراث آلبرتا» (+) را دیشب و با پیشزمینهی منفی حاصل از مجموع نظرات دوستان دیدم. فیلم بعد از چندماه از ساخت، همین چندوقت پیش به نمایش گذاشته شده (+) و موضوعش هم در مورد مهاجرت نخبگان به کشورهایی مثل آمریکا و کانادا است. کارگردان فیلم، حسین شمقدری، جوان بیست و چندسالهای است که خودش هم دانشجوی شریف است. در صفحه فیس بوک برای توصیف فیلم نوشته شده: «به نظرم بزرگ ترین دستاورد مستند میراث آلبرتا طرح مساله ای بود که تقریبا عادی شده بود. از امروز این مساله جدی تر گرفته می شه. آسیب شناسی این پدیده می تونه متفاوت باشه.در ضمن اگر بخوای تو یه سیستمی فیلم انتقادی علیه سیستم بسازی و هدفت اصلاح اون سیستم باشه باید اول برادریتو ثابت کنی تا بعد اصلاح ممکن بشه. در غیر اینصورت باید فرار کنی و تبدیل به اپزسیون بشی». (+). فیلم به موضوع مهاجرت از طریق گفت و گو با دانشجویان و استادان دانشگاه میپردازد و از همین طریق با مسائل و مشکلات آنها آشنا میشود و نهایتا در پایان فیلم هم با وعده ادامه در قسمت بعدی، قرار است مستقیماً به خارج برود و از نزدیک وضعیت آنجا را ببیند.
دو نکته در مورد این مستند برایم قابل طرح بود. یکی مسئله مهاجرت، و دیگری تبلیغاتی بودن فیلم.
- مهاجرت
فیلم قرار است به موضوع مهاجرت بپردازد. اما مرتب از موضوع پرت میشود. افتادن به ورطه شرح افتخار آفرینی نرفتگان و برگشتگان از یک جایی به بعد دیگر باعث میشود سوژه گم بشود. فیلم از مهاجرت میگوید، از اپیدمی مهاجرت، اما انگار قرار نیست توضیح بدهد چرا. شرح چرایی این اپیدمی نه به عنوان یک موضوع جدا، بلکه در همان حدی که در توصیف احوالات دانشجویان و مصاحبهشوندگان باید موجود باشد هم نیست. منظورم شرح رویی نیست، شرح زیرین است. یعنی مدام گفته میشود که چرا، اما چیزی جز همانها که میدانیم و شنیدهایم نیست. و مصاحبهها، که یا به دلیل سلیقه کارگردان و یا به هر دلیلی، کاملا موضوع را پوشش نمیدهد. در واقع صراحتاً بگویم به موضوع مهاجرت به صورت تخصصی به هیچ عنوان در این فیلم پرداخته نمیشود. صرفا با افراد درگیر موضوع مهاجرت -قبلا، الان، و یا در آینده- برخورد داریم. و تا آخر فیلم هم نمیفهمیم بالاخره قضیه چیست؟ و چرا این موضوع تبدیل به یک موج شده است؟ آنچه میبینم صرفا یک لایه رویی از سطح استدلالات است. که نهایتا در حد طرح مسئله باقی میماند. مثل قضیه خودکشی دانشجویان، که تنها در حد طرح سوال مطرح میشود، و حتی شمقدری پس از گیر انداختن احمدی نژاد در طرح سوال از او الکن است، یعنی دقیقا نمیداند از احمدی نژاد چه چیزی را بپرسد و مسئله به خودش برگشت داده میشود. بیراه نیست اگر بگوییم که در این صحنه برخورد رسانهایی و سینمایی را شمقدری باید از احمدینژاد یاد بگیرد. در مورد امثال و اشباه میراث آلبرتا البته طرح یک نکته هم ضروری است. مخاطب این فیلمها، قشر عامه مردم نیستند، مخاطب این فیلمها افرادی هستند که اگر خودشان نه، حداقل اطرافشان یک نفر با این موضوع درگیر است. برای همین کارگردان نمیتواند سرسری از موضوع رد بشود، یا در جاهایی با آن قسمت از حقیقت که نمیخواهد، روبرو نشود. مانند آنچه در ادامه و مشخصاً در نیمه دوم فیلم به بعد با آن روبرو میشویم. ارزشگذاری قشر و تیپی که مبتذل معرفی میشوند، که هم باعث میشود کاملا سوژه را گم کنیم و به سمت شعاری شدن پیش برود، و هم اینکه این بخشها و مخصوصا جاهای که شبیه گزارشهای کامران نجف زاده میشود از ارزش سینمایی فیلم کم میکند. فیلم تا نیمه روند رو به رشدی دارد ولی از نیمه به بعد افت میکند. و هرچه رو به پایان میرود بیشتر دور میشود. مثلاً حضور در سد سیاهبیشه و نشان دادن کمیت و کیفیت شکوه! این پروژه از نظر من کمکی به روند فیلم نمیکرد و تنها باعث دور شدن بیشتر و بیشتر از مفهومی است که کارگردان داشته به آن میپرداخته.
- آیا میراث آلبرتا یک فیلم تبلیغاتی است؟
هم بلی و هم خیر. ولی بیشتر تاکیدم روی تبلیغاتی نبودن است. در حرکتهای تبلیغاتی قرار است شما به روش دوستانه یا غیردوستانه راضی یا مشتاق به امر مطرح شده شوید. به این معنای کلی تقریبا میشود غالب سینمای مستند را تبلیغاتی خواند. اما این طور نیست. وجه متمایز تبلیغاتی شدن یا نشدن فیلم در پنهان کردن حقیقتها از روی غرض و با هدف خاصی است. حالا چه فکتهایی که ارائه میشود درست باشد یا غلط. و این را هم در نظر بگیرید که مجموعه عوامل فیلم و کارگردان گرایش سیاسی خاصی دارند که البته هم پوشیده نیست. با این مفهوم میراث آلبرتا یک فیلم تبلیغاتی نیست. اساساً طرح فیلمنامه از نظر کارگردان اگر نشود گفت برای تقبیح مهاجرت به خارج، برای مقابله با موج مهاجرت نخبگان است. و باز هم به نظر من تا جای معقولی سعی بر تحمیل دید خودش نکرده. مسئله اینجاست که برای تبلیغاتی خواندن همچون فیلمی، نیاز به نیّتخوانی کارگردان دارید. آنچه که من دیدم این نبود. که اگر بتوانید تا این مرحله نیّتخوانی کنید، جایی برای پسفرض نمیماند اصلا. با این فرضها سینمای مایکل مور به عنوان شاخصه همین سینما میتواند مطرح بشود. درصورتی که این طور نیست، اینجا کسی سعی در تحریف حقیقت به قصد اثبات فرضیه خود ندارد، اینجا زاویه دید کارگردان و عوامل، زاویه دید مخالف نسبت به اکثر دوستانی است که نیّتخوانی منفی نسبت به اثر میکنند. اما همین طرح تا جایی بیغرض قلمداد میشود که بتواند خودش را در ساحت پخش هم مبرّی کند. چرا که ماهیت مفاهیم مطرح شده در میراث آلبرتا طوری هستند که میتوانند سفارشی هم بشوند. پشت صحنههای منتشر شده از اکران خصوصی فیلم و ارگاسم! حاصله شریفینیا (اینجا+) و فراستی (اینجا + و +) از میراث آلبرتا به خوبی خطر نزدیکی به این مرز شکننده را نشان میدهد. گرچند با نگاهی به لیست سپاسگذاری شدههای در انتهای فیلم انتظار دیگری هم نداریم. در آخر هم با آن که در پاراگراف قبل درباره افت کیفی ریتم گفتم، ساخت و کیفیت مستند از نظر من مجموعاً راضی کننده بود. در نهایت اگر هم بتوان میراث آلبرتا را پروپگاندا دانست، کاش سطح کیفی همه آثار تبلیغاتی جمهوری اسلامی از بیستوسی به این حد برسد.